همان هفته با یک نقرهکار تماس گرفت و قرار شد او را درمحل کارش ملاقات
کند تا نحوه کار او را از نزدیک ببیند. او در مورد علت علاقه خود، گذشته
از کنجکاوی در زمینه پالایش نقره چیزی نگفت.
وقتی طرز کار نقره کار را تماشا میکرد، دید که او قطعهای نقره را روی
آنش گرفت و گذاشت کاملاً داغ شود. او توضیح داد که برای پالایش نقره لازم
است آن را در وسط شعله، جایی که داغتر از همه جاست نگهداشت تا همه
ناخالصیهای آن سوخته و از بین برود.
زن اندیشید ما نیز در چنین نقطه داغی نگه داشته میشویم. بعد دوباره به
این آیه که میگفت: «او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد
نشست» فکر کرد. از نقرهکار پرسیدآیا واقعاً در تمام مدتی که نقره در حال
خلوص یافتن است، او باید آنجا جلوی آتش بنشیند؟
مرد جواب داد بله، نه تنها باید آنجا بنشیند و قطعه نقره را نگهدارد بلکه
باید چشمانش را نیز تمام مدت به آن بدوزد. اگر در تمام آن مدت، لحظهای
نقره را رها کند، خراب خواهد شد.
زن لحظهای سکوت کرد. بعد پرسید: «از کجا میفهمی نقره کاملاً خالص شده
است؟» مرد خندید و گفت: «خوب، خیلی راحت است.. هر وقت تصویر خودم را در
آن ببینم.»
اگر امروز داغی آنش را احساس میکنی، به یاد داشته باش کهخداوند چشم به
تو دوخته و همچنان به تو خواهد نگریست تا تصویر خود را در تو ببیند.
سلام . مطالب وبلاگتون بسیار جالب بود . خوشحال میشم از سایت من هم دیدن کنین . در ضمن اگه براتون مشکلی نیست خیلی خوشحال میشم من رو با نام "برترین سایت عکس" لینک کنین
سلام دوست جوووووونم . وبلاگ خیلی عالیهههههههه.خوشحال میشم اگه مایلید با هم تبادل لینک داشته باشیم.من رو میتونید به اسم تنگستان وطنم لینک کنید و بهم خبر بدین به چه اسمی لینکتون کنم.